مقابل گرم گردیدن، غمگین شدن. آزرده شدن: چون ترا دید زردگونه شده سرد گردد دلش نه نابیناست. رودکی. وزین کارها تو بکردار خویش نگردی همی سرد زین روزگار. ناصرخسرو. ، خاموش شدن. از کار افتادن. بازایستادن از کار: دشمنان در مخالفت گرمند و آتش ما بدین نگردد سرد. سعدی
مقابل گرم گردیدن، غمگین شدن. آزرده شدن: چون ترا دید زردگونه شده سرد گردد دلش نه نابیناست. رودکی. وزین کارها تو بکردار خویش نگردی همی سرد زین روزگار. ناصرخسرو. ، خاموش شدن. از کار افتادن. بازایستادن از کار: دشمنان در مخالفت گرمند و آتش ما بدین نگردد سرد. سعدی
لطیف و تازه شدن: نرم وتر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. ، مرطوب و نمدار شدن. و رجوع به تر و تر گشتن و ترکیبهای آن شود
لطیف و تازه شدن: نرم وتر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. ، مرطوب و نمدار شدن. و رجوع به تر و تر گشتن و ترکیبهای آن شود
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن: گرچه گربه بزیر بنشیند موش را سر بگردد اندر جنگ. ناصرخسرو
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن: گرچه گربه بزیر بنشیند موش را سر بگردد اندر جنگ. ناصرخسرو
حرارت یافتن گرم شدن، مشغول شدن به پرداختن به: چو بشنید ماهوی بی آب و شرم برآن آسیابان سرش گشت گرم... یا گرم گشتن دل بکسی. بوی امیدوار شدن قوی دل گشتن بدو: دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس نوذر بی آزرم گشت
حرارت یافتن گرم شدن، مشغول شدن به پرداختن به: چو بشنید ماهوی بی آب و شرم برآن آسیابان سرش گشت گرم... یا گرم گشتن دل بکسی. بوی امیدوار شدن قوی دل گشتن بدو: دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس نوذر بی آزرم گشت