جدول جو
جدول جو

معنی طرف گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

طرف گردیدن
(خوَرْ / خُرْ سَ گَ دَ)
طرف شدن:
کار مردان نیست با نامرد گردیدن طرف
ورنه دستم از گریبان فلک کوتاه نیست.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ آ کَ رَ)
بیزار شدن. پاک شدن. پاک از گناه شدن:
که مجرم بزرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری.
سعدی.
و رجوع به بری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
ترش گشتن. ترش شدن. حموضت پیدا کردن شیر و شراب و جز آنها
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
فریفته شدن. گول خوردن. غره گشتن. مغرور شدن. رجوع به غره شود:
نگردد به گفتار مستانه غره
کسی کو دل و جان هشیار دارد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ رِ نِ / نَ دَ)
مقابل گرم گردیدن، غمگین شدن. آزرده شدن:
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست.
رودکی.
وزین کارها تو بکردار خویش
نگردی همی سرد زین روزگار.
ناصرخسرو.
، خاموش شدن. از کار افتادن. بازایستادن از کار:
دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ دَ)
پاکیزه شدن. روشن شدن. تزهلق
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
لطیف و تازه شدن:
نرم وتر گردد و خوشخوار و گوارنده
خار بی طعم که در کام حمار آید.
ناصرخسرو.
، مرطوب و نمدار شدن. و رجوع به تر و تر گشتن و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ بُ دَ)
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن:
گرچه گربه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
حرارت یافتن گرم شدن، مشغول شدن به پرداختن به: چو بشنید ماهوی بی آب و شرم برآن آسیابان سرش گشت گرم... یا گرم گشتن دل بکسی. بوی امیدوار شدن قوی دل گشتن بدو: دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس نوذر بی آزرم گشت
فرهنگ لغت هوشیار
چرخ زدن دور زدن: چونکه گردی گرد سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وان توی. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
مطرز گشتن بنگرید به مطرز شدن نقش و نگار یافتن (پارچه)، مزین شدن زینت یافتن: لباس مجد و بزرگواری بمناقب و ماثر او مطرز شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر گردیدن
تصویر تر گردیدن
نظیف و تازه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گردیدن
تصویر پر گردیدن
پر شدن ممتلی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار